به بعضی پسرایی که دکمه ی پیرهنشونو رو تا نزدیک نافشون باز میزارن باید بگی مگه میخوای بچه شیر بدی برادر؟؟!
خدایی بچه ها به نظره کدومتون آقا پسرا اگه این کارو کنن جذاب میشن؟
کم کم داریم به زمانی نزدیک میشیم که عاقا پسرا بیان تو خیابون با ساپورتاشون دلبری کنن!!
یکی از سوالایی که وختی ازم پرسیده میشه سعی میکنم نشنوم
وصحنه رو با آرامش ترک کنم
اینه:
مریمی ...! ﺁﺏ ﮐﺘﺮﯼ ﺟﻮﺵ
ﺍﻭﻣﺪﻩ ؟؟؟؟لامصب ﻋﻮﺍﻗﺐ ﺑﻌﺪﯼ ﻧﺎﺟﻮﺭﯼ ﺩﺍﺭﻩ !ﻗﻮﺭﯼ ﺭﻭ ﺑﺎﯾﺪ
بشوری ... ﭼﺎﯼ ﺭﻭ ﺩﻡ ﮐﻨﯽ ... ﺻﺒﺮ ﮐﻨﯽ ﺭﻧﮓ ﺑﺪﻩ ...ﯾﻪ ﺳﯿﻨﯽ
چایی ﺑﺮﯾﺰﯼ ... ﺍﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻩ ..... ﺍﺻﻦ ﻣﺼﯿﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺁﺩﻡعوﺽ ﻣﯿﺸﻪ :|
شمام اینطورئین یا فقط من اینطوریم؟
عاقا سلاااااااااااااااااااام!!!
من یه چند روزی با اجازتون میرم مسافرت
جاتون خالی میرم مشهد پابوس امام رضا!!
برگشتم اینجارو باید نظر بارون کرده باشینا!!
نبینم بیمعرفتی کردین!جبران میکنم دوستان!
خیییییییییییلییییییییی دوستون دارم برا همتونم دعا میکنم!قول میدم!
راستی به صورت خودکار وبلاگ هر روز آپ میشه!!
دلم میخواد ببینم بعدا باید به کی جایزه بدم و کدوم بیمعرفتو کتلت کنم!
عاقا این داستان هم باحاله هم قشنگ درضمن یکی از رفقا فرستاده اسمشو هم تو ادامه ی مطلب میگم!!!
در یک شب سرد زمستانی یک زوج سالمند وارد رستوران بزرگی شدند. آنها در میان زوجهای جوانی که در آن جا حضور داشتند بسیار جلب توجه میکردند. بسیاری از آنان، زوج سالخورده را تحسین میکردند و به راحتی میشد فکرشان را از نگاهشان خواند: نگاه کنید، این دو نفر عمری است که در کنار یکدیگر زندگی میکنند و چقدر در کنار هم خوشبختند.