!صفـــــــــــاســــــــــــیــــــــتــــــی!

!صفـــــــــــاســــــــــــیــــــــتــــــی!

!!!!...اینجا همه چی هس فقط بایه خرده جنبه بفرمایید تو...!!!!
!صفـــــــــــاســــــــــــیــــــــتــــــی!

!صفـــــــــــاســــــــــــیــــــــتــــــی!

!!!!...اینجا همه چی هس فقط بایه خرده جنبه بفرمایید تو...!!!!

ما همه چیزو باهم شریکیم!

عاقا این داستان هم باحاله هم قشنگ درضمن یکی از رفقا فرستاده اسمشو هم تو ادامه ی مطلب میگم!!!

http://img1.tebyan.net/Big/1390/11/38134641452308925219557210202169145871189.jpg

در یک شب سرد زمستانی یک زوج سالمند وارد رستوران بزرگی شدند. آن‌ها در میان زوج‌های جوانی که در آن‌ جا حضور داشتند بسیار جلب توجه می‌کردند. بسیاری از آنان، زوج سالخورده را تحسین می‌کردند و به راحتی می‌شد فکرشان را از نگاهشان خواند: نگاه کنید، این دو نفر عمری است که در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند و چقدر در کنار هم خوشبختند.


 

 

پیرمرد برای سفارش غذا به طرف صندوق رفت. غذا سفارش داد، پولش را پرداخت و غذا آماده شد. با سینی به طرف میزی که همسرش پشت آن نشسته بود رفت و رو به رویش نشست. یک ساندویچ همبرگر، یک بشقاب سیب زمینی خلال شده و یک نوشابه در سینی بود.


پیرمرد همبرگر را از لای کاغذ در آورد و آن را با دقت به دو تکه‌ی مساوی تقسیم کرد. سپس سیب‌زمینی‌ها را به دقت شمرد و تقسیم کرد. پیرمرد کمی نوشابه خورد و همسرش نیز از همان لیوان کمی نوشید. همین که پیرمرد به ساندویچ خود گاز می‌زد مشتریان دیگر با ناراحتی به آن‌ها نگاه می‌کردند و این بار به این فکر می‌کردند که آن زوج پیر احتمالاً آن قدر فقیر هستند که نمی‌توانند دو ساندویچ سفارش بدهند.....


پیرمرد شروع کرد به خوردن سیب‌زمینی‌هایش. مرد جوانی از جای خود برخاست و به طرف میز زوج پیر آمد و به پیرمرد پیشنهاد کرد تا برایشان یک ساندویچ و نوشابه بگیرد؛ اما پیرمرد قبول نکرد و گفت: همه چیز رو به راه است، ما عادت داریم در همه چیز شریک باشیم.

مردم کم‌کم متوجه شدند در تمام مدتی که پیرمرد غذایش را می‌خورد، پیرزن او را نگاه می‌کند و لب به غذایش نمی‌زند. بار دیگر همان جوان به طرف میز رفت و از آن‌ها خواهش کرد که اجازه بدهند یک ساندویچ دیگر برایشان سفارش بدهد و این دفعه پیرزن توضیح داد: ما عادت داریم در همه چیز با هم شریک باشیم.


همین که پیرمرد غذایش را تمام کرد، مرد جوان طاقت نیاورد و باز به طرف میز آن دو آمد و گفت: می‌توانم سوالی از شما بپرسم خانم؟ پیرزن جواب داد: بفرمایید. جوان گفت: چرا شما چیزی نمی‌خورید؟ شما که گفتید در همه چیز با هم شریک هستید، منتظر چی هستید؟ پیرزن جواب داد: منتظر دندانها!


خعلی باحال بود خدایی!خخخخخخخخخخ!

اینو استاد هومن فرستاده بود اینم آدرسه وب سایتشه!

www.masterdownloads.ir

تو نظرات هم آدرسشو گذاشتم اگه خواستین کپی کنید!

عاقا عکسشو خودم گذاشته بودما!

نظرات 17 + ارسال نظر
مریم (مدییییییییییییر وبلاگ) جمعه 1 شهریور 1392 ساعت 20:12

http://masterdownloads.ir

ارش جمعه 1 شهریور 1392 ساعت 20:14 http://esteghlal-kahkeshan.blogfa.com

خوب بود

استاد دستش درد نکنه!!
قابل نداشت داداش!

آنلاین فرم جمعه 1 شهریور 1392 ساعت 20:15 http://www.onlineforms.ir

سلام من مهرتاش هستم مدیر و طراح سایت آنلاین فرم
دیدم خیلیا نیاز دارند واسه بلاگ هاشون فرم های آنلاین بسازند برای ارتباط با مخاطب، فروش ، سفارش ، نظر سنجی و ... هر چی بخاند
اومدم یه سایت زدم کارتونو راه بندازم. که خیلی راحت با سلیقه خودتون فرم آنلاین بسازید تند و تند.
نه برنامه نویسی میخاد نه قالبسازی نه سایت نه هاست. همه چی تو خودش هست. (پلن رایگان هم داره :) )
این نرم افزار که امسال راه اندازی شده "سامانه فرم ساز تحت وب" نام داره و میتونید در آدرس
http://www.onlineforms.ir
ببینید و به رایگان عضو شوید و فرم هاتون رو بسازید
اینم یکسری نمونه فرم که با اون ساختم

نمونه فرم نظر سنجی همایش : http://onlineforms.ir/Forms/samples/16
فرم نظر سنجی محصولات کارخانه : http://onlineforms.ir/Forms/samples/18
فرم تقاضای مرخصی : http://onlineforms.ir/Forms/samples/17
نمونه فرم استخدام : http://onlineforms.ir/Forms/samples/15
فرم رضایت مشتری : http://onlineforms.ir/Forms/samples/19

فیلم آموزشی ساخت فرم:
http://www.aparat.com/v/WxvD2

امیدوارم برای همه مفید باشه

ایشالا به حقه علی برای همه ی مسلمانان جهان مفید واقع بشه!

هستی جمعه 1 شهریور 1392 ساعت 20:40 http://http://setarehayeesteghlal.blogfa.com

خخخخخخخخخخخخخخخخ خعلی باحاااااال بوووود آجی..

دسته آقا هومن درد نکنه!!
قابله آجیه گلمو نداشت!

maryam جمعه 1 شهریور 1392 ساعت 21:16 http://bikhial.blogfa.com/

خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

اسفینکس جمعه 1 شهریور 1392 ساعت 21:45 http://khoone-khoobe.blogfa.com

عکسشو بیشتر دوس داشتم مدیــــــــــــــــــــــــر

قابلی نداشت رفییییییییییییییییق!!
ولی داستانشم باحال بودا خدایی!

hoooooooooooooooman شنبه 2 شهریور 1392 ساعت 11:10 http://masterdownloads.ir

بععععععععله... آلبوم تتلیتی هم اومد ولی از اونجا که خوشم نمیاد ازش نمیزارم واسه دانلود.

کلا شما نظری در مورد این پست نداری!!درسته!!

sara شنبه 2 شهریور 1392 ساعت 13:20 http://s7m6.blogfa.com

اخی عزیزم خیلی جالب بود.مرسی ابجی جونراستی اپم بیا یه سر بزن

hoooooooooooooooman شنبه 2 شهریور 1392 ساعت 13:48 http://masterdownloads.ir

من واسه پستای خودم نظر نمیزارم.

اوهو!!

sara شنبه 2 شهریور 1392 ساعت 17:44 http://s7m6.blogfa.com

خیالت راحت ابجی درست شد

خدارو شکر!

narges joon شنبه 2 شهریور 1392 ساعت 19:06

kheili ghashang bood ravani !!

قابله دوست خلو چله خودمو نداشت!

mobina شنبه 2 شهریور 1392 ساعت 22:43

مریم چرا وقتی میرم تو وب اسی نمیشه نظر بدم؟

چرا میشه نظر بدی!
من که نظر دادم!
شاید بلاگ فا قاطی کرده یه روز دیگه بری درست میشه!

نگین یکشنبه 3 شهریور 1392 ساعت 10:08 http://hivaman.blogfa.com/

جالب بود .....
بسیار بسیار بسیار ...........................داستان رومانیک تهوع آور بود

خخخخخخخخخخخخخخخخ!!
به این میگن یه عشق واقعی!

sara یکشنبه 3 شهریور 1392 ساعت 12:26 http://s7m6.blogfa.com

ابجی شب چه ساعتی بیام؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آبجی همین الان اون مطلبو گذاشتم!

گبوری گبور یکشنبه 3 شهریور 1392 ساعت 12:41 http://najijojo77.blogfa.com

خیلی باحال بود

دسته صاحابش درد نکنه!(استاد هومن!)
ولی قابل نداشت اصن!

فرشته یکشنبه 10 شهریور 1392 ساعت 13:47 http://ates77.blogfa.com

سلام عزیزم وبت محشره مخصوصا این داستانت خلی باحال

بود باز هم بهم بسری خوشحال میشم گلم

سلاااااااام فرشته خانووم!!!
قابله شمارو نداشت!!!
معلومه که سر میزنم!!

nazanin شنبه 25 آبان 1392 ساعت 16:26 http://goldoonak.blogsky.com/

are
kheili khoobe
ino man hafte pish gozashte boodam
:D
:)))))....
http://goldoonak.blogsky.com/1392/08/17/post-1512/

منم سه ماه پیش گذاشته بودم!!
برو از خدا بترس زن!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد